سال پیش ، بهارم پربود از گل و " شکوفه " هائی که بوی " عشق " میداد
امسال ، اما ، بهاری دیگر در پیش است . بهاری بی عطر (یار) - یاری که درحریم ( رفاقت)، از سرانجامی که خریدارش بود !، نگذشت و پا به پای دوست ، پیش نیامد


پیش خود نگفت : این رفیق ( بی رقیب!) نقش مرا چگونه دریافته و خویشتن را بچه سان در من آمیخته است
و شاید هنوز هم فرصت چنین پنداری نیافته است

هرقدر پیش رفتیم ، او را نزدیک تر دیدم و همین نزدیکی او را به ( تردید) کشاند
تردیدی که دست مایه ( جامعه) ی امروز "زادگاه " اوست
زیرا :
عشق را در (کلمات) بسته بندی کردیم و بهم هدیه دادیم
با هم بگو مگو کردیم و نسبت به هم عصبانی شدیم و ...... برای هم خط و نشان کشیدیم و ...... اما هیچوقت از هم نبریدیم
حالا او برایم (دل تنگ) است ! و من دل تنگی اش را با ایما و اشاره ، با تصویر و ترانه ، پاسخ میدهم
دنیا را ببین !! بعد از یکی دوسال به ( کجا) رسیده ایم؟