۰۱ اردیبهشت ۱۳۸۹

دردم از بی دردی است !؟


من هستم ، اما زير بار سكوت و رنج دوراني كه مپرس. دارم خفه مي‌شوم. اگر اين حضور است ، هستم!؟
.....تاسف مي خورم، براي آنكه خودم تن به اين ناحقي داده ام . دردم از بي درديست. از بي دردي زناني كه همه حقارتها را از ناتواني جسمي خود مي دانند و مي پذيرند كه بايد كم‌تر از مردان باشند... يعني دردي نمي بينند كه در پي درمان باشند. واي بر ما......!؟
یک دختر دانشجو در عصر اسارت هویت ها