۳۱ خرداد ۱۳۸۸

از آن گله دارم که آیه " یاس " است


اگر پرنده نخواند
اگر که آب نرقصد
اگر که سبزه نروید
زمین چه خواهد کرد؟
چه یکنواخت و بیروح می شود هستی
اگر که عشق نخندد
امید اگر نباشد
اگر نباشد شادی
و گاهگاهی درد...
از آن کسی گله دارم که آیه یاس است
و همچو برف زمستان
به هرکجا که نشیند
کند هوا را سرد
چه پرشکوه بود دست عشق بوسیدن
ولی چه ننگین است
که دست قدرت یک مرد را ببوسد مرد
و آفتاب و زمین عاشقان یکدگرند
چو دستهای من و تو که شاخه های ترند
چو می خورند به گرمی به یکدگر پیوند

هزاران گل سرخ آورند و میوه زرد

ژاله اصفهانی